محل تبلیغات شما

خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد

خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

 

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات

گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

 

ماه درویش نواز از پس قرنی بازم

مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد

 

دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد

تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد

 

وعده وصل ابد دادی و دندان به جگر

پا فشردم همه تا عمر به پایان آمد

 

ایرجا! یاد تو شادان که از این بیت تو هم

چه بسا درد که نزدیک به درمان آمد

 

یاد ایام جوانی جگرم خون میکرد

خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

 

شهریارا دل عشاق به یک سلسله اند

عشق از این سلسله خود سلسله جنبان آمد

 

《شهریار》

 

 

مثل آن مرداب غمگینی...

گفته بودم که تو را...

من در این تاریکی...

کم ,تو ,سلسله ,شدم ,پیر ,شب ,شدم کم ,پیر شدم ,کم کم ,کم و ,شد پیر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی امامت بومهن شفق آرشیو قالب وبلاگ